داستان های نوشته شده توسط نعیمه وحدت خواه
داستان شماره 1
شرح خلق
(قسمت اول)
بقایای خودم را پس از خویشتن_مرگی جمع کردهام ؛ ریختهام توی یک چیز حباب مانندی که از تلقیح عروس دریایی و طوطیا ساختهام. معجون مخلوط درون حباب را که هم میزنی مشتی استخوان و امعاء و احشاء تولید میشود . مجموعشان را که توی بیابانهای اطراف شهر در هوا معلق کنی، فضا اتمسفر خاصی پیدا میکند انگار که همه چیز به پایان رسیده باشد حتی دنیا و من .
در این لحظه ی حساس که یک” صفر ثانیه” ی طولانی است، نه منی هست و نه کوه و دشت و دمنی و نه حتی جانداری که من باشم یا هر جنبنده ی دیگر…
آنچه هست و میبینی، عمیق ترین احساسات فارغ از زندگی و مرگ است که دارد در حبابی تبدیل میکند خودش را به خودش.
خلق اتفاق میافتد آمل انگار من بلد نیستم تا آنچه نیست مینماید را ، هست کنم.
شاید در نقاشیهایم خلق باشد شاید شعور باشد و شاید بتوان مرگ همه هستی را در حباب عروس دریایی دوباره بِهَست کرد پس بگذارید از ابتدا بگویم از حباب خالی که پر میشود از تکه های هستی پرنده ها و چرنده ها جنبندههای بیبدیل و پر از نقش که نمی شناسم شان.
بعد از نشستن و ساعتها زل زدن به “چیستیِ نمیدانمِ” آنها، حباب را با گوشه ناخن اشاره راستم که برای نواختن بلند مانده میترکانم. حباب… پوف… میترکد و همه هستهای خلق شده از آن بیرون میجهند هر کدام به سمتی میروند و من به تماشا مینشینم.
صندلی قدیمی پدرم را سالهاست در آن بیابان نگه میدارم؛ برایش سایبانی ساختهام؛ چیزی از جنس سنگهای تخته ای بزرگ.
صندلی را روکش کردهام سبز رنگ، راه راه است طرح پارچهاش. جنسش کمی رنگ و لعاب ابریشمی دارد، اما ابریشم نیست. مینشینم روی آن و صفرلحظه های زیادی را شاهد میشوم. هرآنچه از حباب ساطع میشود را، که در غباری خلق شده از ابتدا در هم میآمیزد. همه چیز مدتی بعد، آرام میگیرد، انگار که اتفاق نیفتاده باشد.
توجه کنید که گذر زمان در این ناکجای بیزمان، معادلاتی متفاوت را داراست، کلمات فقط کلماتند و آنچه حادث میشود، جور دیگری رخ داده است.
برمیخیزم ، خودم و صندلی را میتکانم. بلندش میکنم و با مراقبتهای ویژه توی حفرهی سنگی، جایش میدهم. رویش را یک روکش برزنتی محکم میکشم تا از باران و باد و جانوران در امان باشد. توی چشم هایم قطره استریل چشمی میریزم ؛ رانندگی در هوای گرگ و میش، وقتی همه جا پر از غبار باشد و چشمهایت خاکی، کمی مراقبت میخواهد. مینشینم و به آنچه دیدهام فکر می کنم میرانم و میرانم و میرانم.
- ادامه دارد…
داستان شماره 3
برای تغییر این متن بر روی دکمه ویرایش کلیک کنید. لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.

